قوله تعالى: «قالتْ رسلهمْ» رسولان ایشان گفتند، «أ فی الله شک» در الله نیز گمانى است؟، «فاطر السماوات و الْأرْض» کردگار و آفریدگار آسمان و زمین، «یدْعوکمْ» مىخواند شما را، «لیغْفر لکمْ منْ ذنوبکمْ» تا بیامرزد شما را گناهان شما، «و یوخرکمْ إلى أجل مسمى» و با پس دارد شما را تا هنگامى نام زد کرده، «قالوا إنْ أنْتمْ إلا بشر مثْلنا» گفتند که نیستید شما مگر مردمانى همچون ما، «تریدون أنْ تصدونا» مىخواهید که برگردانید ما را، «عما کان یعْبد آباونا» از پرستش آنچ پدران ما پرستیدند، «فأْتونا بسلْطان مبین (۱۰)» بیارید بما حجتى روشن.
«قالتْ لهمْ رسلهمْ» فرا ایشان گفت رسولان ایشان، «إنْ نحْن إلا بشر مثْلکمْ» نیستیم ما مگر مردمانى همچون شما، «و لکن الله یمن على منْ یشاء منْ عباده» لکن سپاس نهد الله بر هر که خواهد از بندگان خویش، «و ما کان لنا» و نیست ما را، «أنْ نأْتیکمْ بسلْطان إلا بإذْن الله» که بشما حجتى آریم مگر بفرمان الله «و على الله فلْیتوکل الْموْمنون (۱۱)» و ایدون بادا که گرویدگان توکل و پشتى دارى بر خداى دارند.
«و ما لنا ألا نتوکل على الله» و چرا که ما پشتى نداریم و توکل نکنیم بر الله، «و قدْ هدانا سبلنا» و اوست که راه نمود ما را براههاى راست ما، «و لنصْبرن» و بر آنیم که شکیبایى کنیم، «على ما آذیْتمونا» بر آن رنجها که شما مىنمائید ما را، «و على الله فلْیتوکل الْمتوکلون (۱۲)» و ایدون بادا که بر خداى تعالى توکل دارند متوکلان.
«و قال الذین کفروا لرسلهمْ» کافران گفتند رسولان خویش را، «لنخْرجنکمْ منْ أرْضنا» که بیرون کنیم شما را از زمین خویش، «أوْ لتعودن فی ملتنا» یا باز گردید و در کیش ما آئید، «فأوْحى إلیْهمْ ربهمْ» پیغام داد خداوند ایشان بایشان «لنهْلکن الظالمین (۱۳)» که ما خود آن ستمکاران را هلاک کنیم.
«و لنسْکننکم الْأرْض منْ بعْدهمْ» و شما را در زمین نشانیم پس ایشان «ذلک لمنْ خاف مقامی» این پاداش آن کس راست که گرویده است برستاخیز و ایستادن شمار را، «و خاف وعید (۱۴)» و ببیم است از وعید من.
«و اسْتفْتحوا» و عذاب خواستند گفتند که میان ما و میان رسولان کار برگزار و بر گشاى، «و خاب کل جبار عنید (۱۵)» و نومید ماند هر گردن کشى شوخ.
«منْ ورائه جهنم» دوزخ پیش او فا، «و یسْقى منْ ماء صدید (۱۶)» و مىآشامانند او را از آبى زردابه وقیح «یتجرعه» در دهن مىکشد آن را، «و لا یکاد یسیغه» و نمىتواند که روان فرو برد آن را، «و یأْتیه الْموْت منْ کل مکان» و مىرسد باو درد مرگ از هر جاى، «و ما هو بمیت» و آنکه مردنى نه، «و منْ ورائه عذاب غلیظ (۱۷)» و پیش او فا باز عذابى سختر از آن و ستبرتر از آن.
«مثل الذین کفروا بربهمْ أعْمالهمْ» مثل کردار ایشان که بخداوند خویش کافر شدند، «کرماد اشْتدتْ به الریح» چون خاکسترى خشک که باد در آن زور گرفت، «فی یوْم عاصف» در روزى سخت باد، «لا یقْدرون مما کسبوا على شیْء» باد شاه نشوند و درنیابند از آن کردگار که کردند بر هیچیز، «ذلک هو الضلال الْبعید (۱۸)» آنست آن گمراهى و تباهى دور.
«أ لمْ تر أن الله خلق السماوات و الْأرْض بالْحق» نمىبینى که الله بیافرید هفت آسمان و هفت زمین بیکتایى و توانایى، «إنْ یشأْ یذْهبْکمْ» اگر خواهد ببرد شما را، «و یأْت بخلْق جدید (۱۹)» و آفریدهاى آرد نو.
«و ما ذلک على الله بعزیز (۲۰)» و آن بر الله نه سخت است نه دشوار.
«و برزوا لله جمیعا» و بیرون آیند خوانندگان الله همه بیکبار، «فقال الضعفاء للذین اسْتکْبروا» پس روان گویند گردن گردنکشان را، «إنا کنا لکمْ تبعا» که ما شما را پس روان بودیم «فهلْ أنْتمْ مغْنون عنا منْ عذاب الله منْ شیْء» امروز ما را بکار آیید و از عذاب ما چیزى بردارید، «قالوا» گویند، «لوْ هدانا الله لهدیْناکمْ» اگر الله ما را راه نمودى ما هم شما را راه نمودیمى «سواء علیْنا» یکسانست بر ما، «أ جزعْنا أمْ صبرْنا» خروش کنیم یا شکیبایى کنیم، «ما لنا منْ محیص (۲۱)» ما را دورى یافت نیست از عذاب و نه رستن.
«و قال الشیْطان» و دیو گوید، «لما قضی الْأمْر» آن گه که کار شمار برگزارده آید، «إن الله وعدکمْ وعْد الْحق» خداى شما را وعده داد وعدهاى درست راست، «و وعدْتکمْ» و من شما را وعده دادم «فأخْلفْتکمْ» و آنچ گفتم نکردم، «و ما کان لی علیْکمْ منْ سلْطان» و مرا بر شما دست رسى نبود و توانى، «إلا أنْ دعوْتکمْ» مگر آنک خواندم شما را، «فاسْتجبْتمْ لی» و پاسخ کردید مرا، «فلا تلومونی» مرا مه نکوهید، «و لوموا أنْفسکمْ» خویشتن را نکوهید، «ما أنا بمصْرخکمْ» نه من فریاد رس شماام، «و ما أنْتمْ بمصْرخی» و نه شما فریاد رس من، «إنی کفرْت بما أشْرکْتمون منْ قبْل» که من کافر بودم بآنچ شما انباز گرفتید مرا در آن پیش، «إن الظالمین لهمْ عذاب ألیم (۲۲)» کافران را فردا عذابى درد نماى است.